خاطرات من در چت روم 1


nedaieshabnam

غرض از گفتن: اينكه عجب دوره و زمونه اي شده ها !!!!

اول اينا رو بگم كه واسه چت كردن قوانيني داشتم از همون اول به طرف مي گفتم كه سن من كمه اهل حرفاي بد هم نيستم مي خواهيد بريد از همين اول تشريفتون رو ببريد

و بعضي ها مي رفتن و بعضي ها هم كه خورده شيشه داشتن قبول مي كردن و اكثرا در اخر شخصيت واقعي خودشون رو نشون ميدادن و تعداد خيلييييييييييي كمي از اونها ادم حسابي بودن

بعععله داشتم مي گفتم يه اقايي اومد كه چهل سال داشت و قوانين رو هم قبول كرد منم گفتم سنش زياده پس شايد ادم حسابي باشه

يكم حرف زد و گفت شركت اديت داره و استاد موسيقي هم هست واينكه چند سال پيش از زنم طلاق گرفتم و با اينكه بهش گفته بودم سنم كمه...... گفت افتخار اشنايي ميديد؟ و

شماره ي خط ثابتش

شماره ي ايرانسلش

شماره ي خونش رو هم بهم داد

منم كه داشت شاخام در مي اومد تشكر كردم و گفتم ممنون لازم ندارم كلي ضايع شد و رفت

 

 



نظرات شما عزیزان:

رز
ساعت0:13---28 مرداد 1391
حضورت در قلبم مثل نفس کشیدن است ...

آرام ...

بیصدا ...

اما همیشکی ...!
آجی بد،چرا نمیای پیشم؟؟؟


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 22 مرداد 1391برچسب:,| ساعت 18:59| توسط neda|


آخرين مطالب
» ...
» خداي من
» شايد آخرين نوشته
» خاطرات من 10
» لذت عشق به اين حس بلاتكليفي است
» زن
» عيد غدير والاترين عيد اسلامي
» عرفه.... روز دعا و نيايش
» friend
» سالگرد ازدواج امام علي (ع) و حضرات فاطمه (س)
» امام جواد(ع)
» روزهاي مدرسه
» خاطرات من 9
» من برگشتم
» خاطرات من 8
» خاطرات من 7
» خاطرات من 6
» خدا

قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت